میون خواب و بیداری تو رو میدیدم انگاری
به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری
گذاشتی سر روی شونم به من گفتی نمی دونم
چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری
نشو عاشق نباش عاشق
نگو حتی دوسم داری
ولی بی عشق چه خواهی کرد
منی که قصه ی عشقمو با تو زندگی دیدم
هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم
نه پرسیدم نه ترسیدم منی که عاشقت بودم
چرا گفتی که خواب عشقمو رو سادگی دیدم
چرا عاشق ترین بودم تو را عاشق نمیدیدم
عجب خواب پریشونی تو رویای تو میدیدم
که حتی آرزو کردم تو را هرگز نمیدیدم
نشو عاشق نباش عاشق
نگو حتی دوسم داری
ولی بی عشق چه خواهی کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر