من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سر سبز
چهار فصلش همه اراستگی است
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست.
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی ابی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلب ها زاهن و سنگ
قلب ها بی خبر ازعاطفه اند
دوستی همچون سروی سر سبز
چهار فصلش همه اراستگی است
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست.
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی ابی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم
دل هر کس دل نیست
قلب ها زاهن و سنگ
قلب ها بی خبر ازعاطفه اند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر